مادر
کسی که ناز مرا می کشید مادر بود
کسی که حرف مرا می شنید مادر بود
کسی که گنج بدستم سپرده بود پدر
کسی که رنج به پایم کشید مادر بود
کسی که شیره جان می مکید من بودم
کسی که روح به تن می دمید مادر بود
کسی که در دل شب از صدای گریه من
سپندوار زجا می جهید مادر بود
کسی که خاری اگر پیش پای من می دید
چو غنچه جامه به تن می درید مادر بود
کسی که دور اگر می شدم ز دامانش
برهنه پا ز پیم می دوید مادر بود
ز دست دشمن هستی در این سیه بازار
کسی که جان مرا می خرید مادر بود
کنار بستر بیماریم پرستاری
که تا به صبح نمی آرمید مادر بود
بروزگار جوانی کسی که قامت او
به زیر بار محبت خمید مادر بود
کسی که در غم و اندوه و در پریشانی
به دردهای دلم می رسید مادر بود
گهی خشونت و تندی گهی عطوفت و مهر
نشان و مظهر بیم و امید مادر بود
گهی دعا و ثنا گاه ناله و نفرین
بهشت و دوزخ و وعد و وعید مادر بود
غرض کسی که ز دنیا و آرزوهایش
برای خاطر من دل برید مادربود
کشید رنج ز آغاز زندگی تا مُرد
کسی که خیر ز عمرش ندید مادر بود
یکی شکسته قفس ماند و خسته مرغی زار
که از ثَری به ثریا پرید مادر بود
چو درگذشت نگارنده با تأسف گفت
که آن براه محبت شهید مادر بود
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]