وبلاگ رایگان دانلود فیلم و سریال رایگان ساخت وبلاگ رایگان
حذف در پنل کاربری [X]
فلك نور حق

ابزار وبمستر

فلک

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۸:۵۹:۱۶
فایلستان

دیده گو اشک ندامت شو و بیرون فرما

دیدن دیده چه کار آیدم از دوست جدا

عوض یوسف گم گشته چو اخوان بینید

دیده خوب است به شرطی که بود نابینا

گر چه دانم که نمی‌یابیش ای مردم چشم

باش با اشک من و روی زمین می‌پیما

در قیامت مگرش باز ببینم که فتاد

در میان فاصله ما را ز بقا تا به فنا

یار در قصرچنان مایحه‌ای ذیل جهان

ماکجاییم و تماشاگه دیدار کجا

یاد آن یار سفرکرده محمل تابوت

کانچنان راند که نشنید کسش بانگ درا

رسم پیغام و خبر نیست ، مصیبت اینست

به دیاری که سفر کرد سفر کردهٔ ما

به چه پیغام کنم خوش دل آزردهٔ خویش

از که پرسم سخن یار سفر کرده خویش

یاد و سد یاد از آن عهد که در صحبت یار

خاطری داشتم از عیش جهان بر خوردار

نه مرا چهره‌ای از اشک مصیبت خونین

نه مرا سینه‌ای از ناخن حسرت افکار

خاطری داشتم القصه چو خرم باغی

لاله عیش شکفته گل شادی بر بار

آه کان باغ پر از لاله و گل یافت خزان

لاله‌ها شد همه داغ دل و گلها همه خار

برسیده‌ست در این باغ خزانی هیهات

کی دگر بلبل ما را بود امید بهار

بلبلی کش قفس تنگ و پروبال شکست

به چه امید دگر یاد کند از گلزار

گر همه روی زمین شد گل و گلزار چه حظ

یار چون نیست مرا با گل و گلزار چه کار

یار اگر هست به هر جا که روی گلزار است

گل گلزار که بی یار بود مسمار است

کاشکی نوگل ما چون گل بستان بودی

که چو رفتی گذرش سوی گلستان بودی

کاش چاهی که در او یوسف ما افکندند

راه بازآمدنش جانب کنعان بودی

کاشکی آنکه نهان کشت ز ما یک تن را

بر سرش راه سرچشمهٔ حیوان بودی

شب هجران چه دراز است خصوصا این شب

کاش روزی ز پس این شب هجران بودی

چه قدر گریه توان کرد در این غم به دو چشم

کاش سر تا قدمم دیده گریان بودی

آنکه بر مرکب چوبین بنشست و بدواند

کاش اینجا دگرش فرصت جولان بودی

سیر از عمر خود و زندگی خویشتنم

نیست پروای خود از بی تو دگر زیستنم

ای سرا پای وجودت همه زخم و غم و درد

اینهمه خنجر و شمشیر به جان تو که کرد

هیچ مردی سپهی بر سر یک خسته کشد

روی این مرد سیه باد کش اینست نبرد

حال تو آه چه پرسیم چه خواهد بودن

حال مردی که کشندش به ستم سد نامرد

غیر از آن کافتد و از هم بکنندش چه کنند

شیر رنجور چو بینند شغالانش فرد

که خبر داشت که چندین دد آدم صورت

بهر جان تو ز خوان تو فلکشان پرورد

سرد مهری فلک با چو تو خون گرمی آه
 



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :
نور حق
نام و نام خانوادگی :
ایمیل:
عنوان پیغام:
پیغام :
تمامی حقوق این وب سایت متعلق به نور حق است. || طراح قالب avazak.ir