وبلاگ رایگان دانلود فیلم و سریال رایگان ساخت وبلاگ رایگان
حذف در پنل کاربری [X]
نور حق

ابزار وبمستر

بينش

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۸:۴۹:۲۱
فايلستان

بينشم از تن نيست كه ديگر جانوران و رستني ها و هر چه را كه آخشيج است در ان انبازند،از رواني است كه از آن من است،پس نه تن جاي من و گرنه در اندازه او بودي و دانستي كه نيست،تن بر خاك است و روان بر فه از خاك،اين سخن كوتاه در نزد دانا بسيار بلند است.



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

خواب

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۸:۴۹:۲۰
فايلستان

خواب ديدم خواب اينكه مرده ام خواب ديدم خسته و افسرده ام روي من خروارها از خاك بود واي قبر من چه وحشتناك بود تا ميان گور رفتم دل گرفت قبر كن سنگ لحد را گل گرفت ناله مي كردم وليكن بي جواب تشنه بودم تشنه يك جرعه آب بالش زير سرم از سنگ بود غرق وحشت سوت و كور و تنگ بود خسته بودم هيچ كس يارم نشد زان ميان يك تن خريدارم نشد هركه آمد پيش حرفي راند و رفت سوره حمدي برايم خواند و رفت نه شفيقي نه رفيقي نه كسي ترس بود و وحشت و دلواپسي آمدند از راه نزدم دو ملك تيره شد در پيش چشمانم فلك يك ملك گفتا بگو نام تو چيست آن يكي فرياد زد رب تو كيست اي گنهكار سيه دل بسته پر نام اربابان خود يك يك ببر در ميان عمر خود كن جستجو كارهاي نيك و زشتت را بگو ما كه ماموران حق داوريم نك تو را سوي جهنم مي بريم ديگر آنجا عذر خواهي دير بود دست و پايم بسته در زنجير بود نا اميد از هر كجا و دلفكار مي كشيدندم به خفت سوي نار ناگهان الطاف حق آغاز شد از جنان درهاي رحمت باز شد مردي آمد از تبار آسمان نور پيشانيش فوق كهكشان چشمهايش زندگاني مي سرود درد را از قلب آدم مي زدود گيسوانش شط پر جوش و خروش در ركابش قدسيان حلقه بگوش صورتش خورشيد بود و غرق نور جام چشمانش پر از شرب طهور لب كه نه سرچشمه آب حيات بين دستش كائنات و ممكنات خاك پايش حسرت عرش برين طره يي از گيسويش حبل المتين بر سرش دستار سبزي بسته بود بر دلم مهرش عجب بنشسته بود در قدوم آن نگار مه جبين از جلال حضرت عشق آفرين دو ملك سر را به زير انداختند بال خود را فرش راهش ساختند غرق حيرت داشتند اين زمزمه آمده اينجا حسين فاطمه صاحب روز قيامت آمده گويي بهر شفاعت آمده سوي من آمد مرا شرمنده كرد مهربانانه به رويم خنده كرد گفت آزادش كنيد اين بنده را خانه آبادش كنيد اين بنده را اينكه اينجا اين چنين تنها شده كام او با تربت من وا شده مادرش او را به عشقم زاده است گريه كرده بعد شيرش داده است بارها بر من محبت كرده است سينه اش را وقف هيئت كرده است اينكه مي بينيد در شور است و شين ذكر لالائيش بوده يا حسين(ع) ديگران غرق خوشي و هلهله ديدم او را غرق شور و هروله با ادب در مجلس ما مي نشست او به عشق من سر خود را شكست سينه چاك آل زهرا بوده است چاي ريز مجلس ما بوده است خويش را در سوز عشقم آب كرد عكس من را بر دل خود قاب كرد اسم من راز و نيازش بوده است خاك من مهر نمازش بوده است پرچم من را بدوشش مي كشيد پا برهنه در عزايم مي دويد اقتدا به خواهرم زينب نمود گاه ميشد صورتش بهرم كبود بارها لعن اميه كرده است خويش را نذر رقيه كرده است تا كه دنيا بوده از من دم زده او غذاي روضه ام را هم زده اينكه در پيش شما گرديده بد جسم و جانش بوي روضه مي دهد حرمت من را به دنيا پاس داشت ارتباطي تنگ با عباس داشت نذر عباسم به تن كرده كفن روز تاسوعا شده سقاي من گريه كرده چون براي اكبرم با خود او را نزد زهرا مي برم هرچه باشد او برايم بنده است او بسوزد صاحبش شرمنده است در قيامت عطر و بويش ميدهم پيش مردم آبرويش ميدهم باز بالاتر به روز سرنوشت ميشود همسايه من در بهشت آري آري هركه پا بست من است نامه ي اعمال او دست من است.



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مرهم

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۸:۴۹:۲۰
فايلستان

تيري زدي و زخم دل آسوده شد از آن              هان اي طبيب خسته دلان مرهم دگر



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

رهرو

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۸:۴۹:۱۹
فايلستان

 همّتــي بايـد قــدم در راه زن             

 صاحب آن خواه مرد و خواه زن

 غيـرتي بايد به مقصـد ره نورد               

 خانه پرداز جهان چه زن چه مرد

 شرط راه آمد نمودن قطع راه                 

بر سـر رهرو چه معجز چه كلاه



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

ره

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۸:۴۹:۱۹
فايلستان

ره رهـا كرده اي از آني گم              

عز ندانسته اي از آني خوار

جز بدست و دل محمد نيست         

حـلّ و عقــد خـزينه اسـرار



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مجنون

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۸:۴۹:۱۸
فايلستان

از قضا مجنون ز تب شد ناتوان

قصد فرمودي طبيب مهربان

آمد آن فصاد و پهلويش نشست

نشتري بگرفت و بازويش به بست

گفت مجنون با دو چشم خونفشان

بر كدامين رگ زني تيغ اي فلان

گفت اين رگ ، گفت از ليلي پر است

اين رگم پر گوهر است و پر در است

تيغ بر ليلي كجا باشد روا

جان مجنون باد ليلي را فدا

گفت فصاد آن رگ ديگر زنم

جانت از رنج و عنا فارغ كنم

گفت آن هم جاي ليلاي من است

منزل آن سرو بالاي من است

مي گشايم گفت ز آن دست دگر

گفت ليلي را در آن باشد مقر

درهمي آن گه بهآن فصاد داد

گفت اينك مزدت اي استاد راد

دارد اندر هر رگم ليلي مقام

هر بن مويم بود او را كنام من

چه گويم رگ چه و پي چيست آن

سرچه و جان چيست مجنون كيست آن

من خود اي فصاد مجنون نيستم

هرچه هستم من نيم ليليستم

از تن من رگ چو بگشائي ز تيغ

تيغ تو بر ليلي آيد بي دريغ

گو تن من خسته و رنجور باد

چشم بد از روي ليلي دور باد

گو بسوز از تاب و تن اي جان من

تب مبادا بر تن جانان من

گر من و صد هم چو من گردد هلاك

چون كه ليلي را بقا باشد چه باك

من اگر مردم از اين ضيق النفس

گو سر ليلي سلامت باش و بس

ساختم من جان خود قربان او

جان صد مجنون فداي جان او



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

امكان

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۸:۴۹:۱۷
فايلستان

اي مركز دايره امكان

وي زبده عالم كون و مكان

تو شاه جواهر ناسوتي

خورشيد مظاهر لاهوتي

تا كي ز علائق جسماني

در چاه طبيعت تن ماني

تا چند به تربيت بدني

قانع به خزف ز در عدني

صد ملك ز بهر تو چشم به راه

اي يوسف مصري بدر آي از چاه

تا والي مصر وجود شوي

سلطان سرير شهود شوي

در روز الست بلا گفتي

امروز به بستر لا خفتي

تا كي ز معارف عقلي دور

به زخارف عالم حس مغرور

از موطن اصلي نياري ياد

پيوسته به لهو و لعب دل شاد

نه اشك روان نه رخ زردي

الله الله تو چه بي دردي

يك دم بخودآي و ببين چه كسي

به چه بسته دل و به كه هم نفسي

زين خواب گران بردار سري

برگير ز عالم اولين خبري



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

سياحان افلاك

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۸:۴۹:۱۷
فايلستان

خبر داري كه سياحان افلاك

چرا گردند گرد مركز خاك

چه مي خواهند از اين محمل كشيدن

چه مي جويند از اين منزل بريدن

كه گفت اين ثابت است آن منقلب نام

كه گفت آن را بجنب وين را بيارام

در اين محرابگه مقصودشان كيست

وزين آمد شدن منظورشان چيست

همه هستند سرگردان چو پرگار

پديد آرنده خود را طلبكار



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

سوزان

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۸:۴۹:۱۶
فايلستان

فروزان سينه ام از آتش عشق

بسوزان هستيم در تابش عشق

دلم چون شمع آتش خانه گردان

به شمعم عالمي پروانه گردان

زقلبم چشمه حكمت برانگيز

روان از قلب گردان بر زبان نيز

حجابي بر من مشتاق بگشا

لبم بر ناله عشاق بگشا

نواي ناله ام را دل نشين كن

زبان خامه ام را آتشين كن

زمهرت بر فروزان نامه من

به دست عشق گردان خامه من

چو خاصانم بده ره در حضورت

دل تاريكم افروزان به نورت

به لطف خويشتن محتاج دارم

به ملك عشق گردان تاجدارم

ز غير خويش بنما بي نيازم

در اقليم ابد كن سرفرازم

نيازي ده كه دل در بي نوائي

شود سلطان ملك پارسائي

به مهر اين ذره ناچيز بنواز

دلم را رشك خورشيد فلك ساز

ز خاصانم رفيق راه بنما

دل پر غفلتم آگاه بنما

برون از پرده پندارم آور

چو مشتاقان حق در كارم آور

به راه راستان عزم قوي ساز

ز فكر كج روانم را بپرداز

ز شوق دنيي دون پاك سازم

به كار عشق خود چالاك سازم

اگر دل بسته هر ناپسندم

به زنجير علايق پاي بندم

رهائي ده ز نفس پر فسونم

ز عشق افكن به صحراي جنونم

 



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

انسان

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۸:۴۹:۱۵
فايلستان

انسان , كه چشم گشوده سراى جانفزاى هستى را تماشا مى كند , دوست دارد كه با حقيقت هر ذره آن آشنائى يابد , چنانكه كتابهايى در زمين شناسى نوشته اند و كتابهايى در گياه شناسى و حيوان شناسى و ستاره شناسى و . . . در كائنات جو كه آثار علوى نيز گويند سخن رانده اند و فحص كرده اند كه پيدايش ابر و باد و برف و باران چگونه است هاله و داره كه خرمن ماه و آفتاب اند و قوس قزح چگونه پديد مى آيد . رعد و برق و صاعقه و نيازك و ستاره دنباله دار چيست . در پيدايش زلزله و منافع جبال بحث كرده اند . طبيعيات شفاى شيخ رئيس در اين گونه امور كتابى بسيار ممتع و ذى قدر است , بايد آن را از اصول و ماخذ شمرد . حكيم ابوحاتم مظفر اسفزارى در اواخر قرن پنجم هجرى رساله اى وجيز و عزيز در كائنات جو نوشته است , و هم چنين عمر بن سهلان ساوجى و محمد مسعودى مروزى و ابوريحان بيرونى و خواجه نصير طوسى هر يك كتابى در خواص معدنيات و جواهر نفيسه , خلاصه در گوهر شناسى نوشته اند . ابوريحان به نام جماهر ( الجماهر فى معرفة الجواهر ) و خواجه به نام تنسوخ نامه ايلخانى , و هم چنين كتابهاى ديگر از دانشمندان تشنه معارف كه مثل فهرست ابن نديم و كشف الظنون حاجى خليفه , فهرست و نام پاره اى از آنها را دربر دارند . بحث نفس را از آن جهت كه نفس است در طبيعيات آورده اند چون نفس مرتبه نازله روح انسانى به وصف عنوانى مدبر و متصرف بدن است كه عقل مرتبه شامخ آن است و به تعبير حكيم خيام در درخواست نامه , نفس بدون عقل نبود و عقل بدون نفس , چه عقل كل و نفس كل و چه عقول جزئيه و نفوس جزئيه .



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
نور حق
نام و نام خانوادگی :
ایمیل:
عنوان پیغام:
پیغام :
تمامی حقوق این وب سایت متعلق به نور حق است. || طراح قالب avazak.ir