لااله الا هو
عالم به خروش لااله الا هوست
عاقل بگمان که دشمنست این یا دوست
دریا به وجود خویش موجی دارد
خس پندارد که این کشاکش با اوست
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
عالم به خروش لااله الا هوست
عاقل بگمان که دشمنست این یا دوست
دریا به وجود خویش موجی دارد
خس پندارد که این کشاکش با اوست
کردگارا به بینیازی خویش
به کریمی و کارسازی خویش
به سهیقامتان گلشن ناز
به ملامتکشان کوی نیاز
به صفات جلال و اکرامت
نظر خاص و رحمت عامت
به سلاطین مسند تحقیق
یالکان مسالک توفیق
به اسیران و زاری ایشان
به غریبان و خواری ایشان
به نوازندگان عالم گل
که هنوز ایمناند از غم گل
به سفرکردگان عالم خاک
کز جهان رفتهاند با دل چاک
به رسولی که نعت اوست کلام
سیدالمرسلین علیه سلام
نظری جانب هلالی کن
دلش از مهر غیر خالی کن
حشر او با رسول کن یا رب
این دعا را قبول کن یا رب
در امان دار پیش آن مولی
تا نبیند عقوبت عقبی
چون به عزم رحیل زین منزل
به حریم فنا کشد محمل
در ره مرگ باشدش همراه
هادی لاالهالاالله
رحم کن ار زخم شوم سر به سر
مرهم صبرم ده و رنجم ببر
ور همه در زهر دهی غوطهام
زهر مرا غوطه ده اندر شکر
بحر اگر تلخ بود همچو زهر
هست صدف عصمت جان گهر
ابر ترش رو که غم انگیز شد
مژده تو دادیش ز رزق و مطر
مادر اگر چه که همه رحمتست
رحمت حق بین تو ز قهر پدر
سرمه نو باید در چشم دل
ور نه چه داند ره سرمه بصر
بود به بصره به یکی کو خراب
جمله آن خانه یک از یک بتر
هر یک مشهور بخواهندگی
روز طواف همشان در به در
گر بکنم قصه ز ادبیرشان
درد دل افزاید با درد سر
شاه کریمی برسید از شکار
شد سوی آن خانه ز گرد سفر
در بزد از تشنگی و آب خواست
آمد از آن خانه یتیمی به در
گفت که هست آب ولی کوزه نیست
آب یتیمان بود از چشم تر
جنت حسنت چو تجلی کند
باغ شود دوزخ بر هر شقی
ظلمت و نور از تو تحیر درند
تا تو حقی یا که تو نور حقی
گر تو نور حق شدی از شرق تا مغرب برو
زانک ما را زین صفت پروای آن انوار نیست
گر تو سر حق بدانستی برو با سر باش
زانک این اسرار ما را خوی آن اسرار نیست
از یاد خدای مرد مطلق خیزد
بنگر که ز نور حق چه رونق خیزد
این باطن مردان که عجایب بحریست
چون موج زند از آن اناالحق خیزد
ای طالب اگر ترا سر این راهست
واندر سر تو هوای این درگاهست
مفتاح فتوح اهل حق دانی چیست
خوش گفتن لا اله الا الله است
نور حقی یا حقی، یا فرشته یا نبی
چون غم دل میخورم، رحم بر دل میبرم
کای دل مسکین چرا در چنین تاب و تبی
در دیدهٔ ما نگر جمال حق بین
کاین عین حقیقت است و انوار یقین
حق نیز جمال خویش در ما بیند
وین فاش مکن که خونت ریزد به زمین