ابزار وبمستر

نور

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۸:۵۲:۲۲
فایلستان

نورنتابیده صبح‌، خواه صبوحی

زان که صبوحی است لیل غم را فالق

از می فکرت بساز جام خرد پر

جام خرد پر نگردد از می رائق

با می فکرت صبوح کن که بود فکر

خمری کان را خمار نبود لاحق

هرکه سحرخیزگشت و فکرکننده

راحت مخلوق جست و رحمت خالق

وانکه فروخفت تا برآمد خورشید

بر تن و بر جان خویش نبود مشفق

چون گل خندان پگاه روی فرو شوی

جانب حق روی کن به نیت صادق

غنچه‌صفت پردهٔ خمود فرو در

یکسره آزاد شو ز قید علایق

خیز که گل روی‌ خود به‌ ژاله‌ فروشست

تاکه نماز آورد به رب مشارق

خیزکه مرغ سحر سرود سراید

همچو من اندر مدیح جعفر صادق



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

نوبهار

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۸:۵۲:۲۱
فایلستان

باز به پا کرد نوبهار سرادق

بلبل آمد خطیب و قمری ناطق

رایتی فرودین به باغ درآویخت

پرچم سرخ از گلوی سبز سناجق

طبل زد از نیمروز لشکر نوروز

وز حد مغرب گرفت تا حد مشرق

لشکر دی شد به کوهسار شمالی

بست به هر مرز برف‌، راه مضایق

رعد فروکوفت کوس و ابر ز بالا

بر سر دشمن ز برق ریخت صواعق

باغ چو شطرنج گشت و شاه جنوبی

آمد بر لشکر شمالی فائق

لاله نوخیز رسته بر دو لب جوی

همچو به شطرنج از دو سوی‌، بیادق

غنچه بخندد به گونهٔ لب عذرا

ابر بگرید بسان دیده وامق

سنگدلی بین که چهر درهم معشوق

باز نگردد مگر ز گریهٔ عاشق

دفتری گل کشد ز جزوه کش اوراق

تا که سوابق کند درست و لواحق

چون که شد اوراق گل تمام مرتب

عضو گلستان شود به حکم سوابق

هست گلستان اداره و گلش اعضا

مهر فروزان بود مدیری لایق

نیست خلل اندرین اداره که خورشید

هست به تشویق جمله اعضا شایق

عضو هنرمند، جاه و مرتبه باید

خاصه که با وی بود رییس موافق
 



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

عنایت

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۸:۵۲:۲۰
فایلستان

این همه گفتیم لیک اندر مپچ

بی‌عنایات خدا هیچیم هیچ

بی عنایات حق و خاصان حق

گر ملک باشد سیاهستش ورق

ای خدا ای فضل تو حاجت روا

با تو یاد هیچ کس نبود روا

این قدر ارشاد تو بخشیده‌ای

تا بدین بس عیب ما پوشیده‌ای

قطرهٔ دانش که بخشیدی ز پیش

متصل گردان به دریاهای خویش

قطرهٔ علمست اندر جان من

وارهانش از هوا وز خاک تن

پیش از آن کین خاکها خسفش کنند

پیش از آن کین بادها نشفش کنند

گر چه چون نشفش کند تو قادری

کش ازیشان وا ستانی وا خری

قطره‌ای کو در هوا شد یا که ریخت

از خزینهٔ قدرت تو کی گریخت

گر در آید در عدم یا صد عدم

چون بخوانیش او کند از سر قدم

صد هزاران ضد ضد را می‌کشد

بازشان حکم تو بیرون می‌کشد

از عدمها سوی هستی هر زمان

هست یا رب کاروان در کاروان

خاصه هر شب جمله افکار و عقول

نیست گردد غرق در بحر نغول

باز وقت صبح آن اللهیان

بر زنند از بحر سر چون ماهیان

در خزان آن صد هزاران شاخ و برگ

از هزیمت رفته در دریای مرگ

زاغ پوشیده سیه چون نوحه‌گر

در گلستان نوحه کرده بر خضر

باز فرمان آید از سالار ده

مر عدم را کانچ خوردی باز ده

آنچ خوردی وا ده ای مرگ سیاه

از نبات و دارو و برگ و گیاه

ای برادر عقل یکدم با خود آر

دم بدم در تو خزانست و بهار

باغ دل را سبز و تر و تازه بین

پر ز غنچه و ورد و سرو و یاسمین

ز انبهی برگ پنهان گشته شاخ

ز انبهی گل نهان صحرا و کاخ

این سخنهایی که از عقل کلست

بوی آن گلزار و سرو و سنبلست

بوی گل دیدی که آنجا گل نبود

جوش مل دیدی که آنجا مل نبود

بو قلاووزست و رهبر مر ترا

می‌برد تا خلد و کوثر مر ترا

بو دوای چشم باشد نورساز

شد ز بویی دیدهٔ یعقوب باز

بوی بد مر دیده را تاری کند

بوی یوسف دیده را یاری کند

تو که یوسف نیستی یعقوب باش

همچو او با گریه و آشوب باش

بشنو این پند از حکیم غزنوی

تا بیابی در تن کهنه نوی

ناز را رویی بباید همچو ورد

چون نداری گرد بدخویی مگرد

زشت باشد روی نازیبا و ناز

سخت باشد چشم نابینا و درد

پیش یوسف نازش و خوبی مکن

جز نیاز و آه یعقوبی مکن

معنی مردن ز طوطی بد نیاز

در نیاز و فقر خود را مرده ساز

تا دم عیسی ترا زنده کند

همچو خویشت خوب و فرخنده کند

از بهاران کی شود سرسبز سنگ

خاک شو تا گل نمایی رنگ رنگ

سالها تو سنگ بودی دل‌خراش

آزمون را یک زمانی خاک باش



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

رخ

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۸:۵۲:۱۹
فایلستان

تا دلم بر رخ چون ماه تمامت باشد

ناله و زاری من بر در و بامت باشد

در قیامت همه را چشم بسویی و مرا

چشم سوی تو و گوشم به سلامت باشد

وصل روی تو جهانی ز خدا میخواهند

تا کرا خواهی و پروای کدامت باشد؟

تو، که از ناز و تکبر بر خود خاصان را

ندهی بار، کجا میل به عامت باشد؟

بر من خسته چو وصل تو بگردید حلال

مرو اندر پی خونم، که حرامت باشد

ز آتش و آب مکن چشم و دلم را ویران

تا چو تشریف دهی جا و مقامت باشد



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

ربنا

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۸:۵۲:۱۷
فایلستان

یارب قبول کن به بزرگی و فضل خویش

کآن را که رد کنی نبود هیچ ملتجا

ما را تو دست گیر و حوالت مکن به کس

الا الیک حاجت درماندگان فلا

ما بندگان حاجتمندیم و تو کریم

حاجت همیشه پیش کریمان بود روا

کردی تو آنچه شرط خداوندی تو بود

ما در خور تو هیچ نکردیم ربنا

سهل است اگر به چشم عنایت نظر کنی

اصلاح قلب را چه محل پیش کیمیا؟

اولیتر آن که هم تو بگیری به لطف خویش

دستی، و گر نه هیچ نیاید ز دست ما

کاری به منتها نرسانیده در طلب

بردیم روزگار گرامی به منتها

فی‌الجمله دستهای تهی بر تو داشتیم

خود دست جز تهی نتوان داشت بر خدا

یا دولتاه اگر به عنایت کنی نظر

واخجلتاه اگر به عقوبت دهد جزا

ای یار جهد کن که چو مردان قدم زنی

ور پای بسته‌ای به دعا دست برگشا

پیدا بود که بنده به کوشش کجا رسد

بالای هر سری قلمی رفته از قضا

کس را به خیر و طاعت خویش اعتماد نیست

آن بی‌بصر بود که کند تکیه بر عصا

تا روز اولت چه نبشته‌ست بر جبین

زیرا که در ازل سعدااند و اشقیا

گر بر وجود عاشق صادق نهند تیغ

گوید بکش که مال سبیل است و جان فدا

ما را به نوشداروی دشمن امید نیست

وز دست دوست گر همه زهر است مرحبا

ای پای بست عمر تو، بر رهگذار سیل

چندین امل چه پیش نهی، مرگ در قفا؟

در کوه و دشت هر سبعی صوفیی بدی

گر هیچ سودمند بدی صوف بی‌صفا

پهلوی تن ضعیف کند پشت دل قوی

صیدی که در ریاض ریاضت کند چرا

چون شادمانی و غم دنیا مقیم نیست

فرعون کامران به و ایوب مبتلا

امثال ما به سختی و تنگی نمرده‌اند

ما خود چه لایقیم به تشریف اولیا؟

غم نیست زخم خوردهٔ راه خدای را

دردی چه خوش بود که حبیبش کند دوا

مابین آسمان و زمین جای عیش نیست

یک دانه چون جهد ز میان دو آسیا؟

عمرت برفت و چارهٔ کاری نساختی

اکنون که چاره نیست به بیچارگی بیا

کردار نیک و بد به قیامت قرین توست

آن اختیار کن که توان دیدنش لقا

تا هیچ دانه‌ای نفشانی به جز کرم

تا هیچ توشه‌ای نستانی به جز تقی

گویی کدام سنگدل این پند نشنود

بر کوه خوان که باز به گوش آیدت صدا



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

حق

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۸:۵۲:۱۶
فایلستان

باش دایم ای پسر با یاد حق

گر خبر داری ز عدل و داد حق

زنده دار از ذکر صبح و شام را

در تغافل مگذران ایام را

یاد حق آمد غذا این روح را

مرهم آمد این دل مجروح را

یاد حق گر مونس جانت بود

کی هوای کاخ و ایوانت بود

گر زمانی غافل از رحمن شوی

اندر آن دم همدم شیطان شوی

مومنا ذکر خدا بسیار گوی

تا بیابی در دو عالم آب روی

ذکر را اخلاص می‌باید نخست

ذکر بی اخلاص کی باشد درست

ذکر بر سه وجه باشد بی خلاف

تو ندانی این سخن را از گزاف

عام را نبود به جز ذکر لسان

ذکر خاصان باشد از دل بی گمان

ذکر خاص الخاص ذکر سر بود

هر که ذاکر نیست او خاسر بود

ذکر بی تعظیم گفتن بدعتست

واندر آن یک شرط دیگر حرمتست

هست بر هر عضو را ذکر دگر

هفت اعضا راست ذکری ای پسر

یاری هر عاجز آمد ذکر دست

ذکر پاخویشان زیارت کردنست

ذکر چشم از خوف حق بگریستن

باز در آیات او نگریستن

استماع قول حق دان ذکر گوش

تا توانی روز و شب در ذکر کوش

اشتیاق حق بود ذکر دلت

کوش تا این ذکر گردد حاصلت

آنکه ازجهلست دایم در گناه

کی حلاوت یابد از ذکر الله

خواندن قرآن بود ذکر لسان

هر کرا این نیست هست از مفلسان

شکر نعمتهای حق می‌گو مدام

تا کند حق بر تو نعمتها تمام

حمد حق را بر زبان بسیاردار

تا شوی از نار حرمان رستگار

لب مجنبان جز بذکر کردگار

زانکه پاکان را همین بودست کار



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

ره عشق

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۸:۵۲:۱۶
فایلستان

دوستیت مباد با نادان

که بود دوستیش کاهش جان

این مثل زد وزیر با بهمن

دوست نادان بتر زصد دشمن

بشنو این کنه راکه سخت نکوست

مار، به دشمنت که نادان دوست

تا توانی رفیق عام مباش

پختهٔ عشق بامن و خام مباش

که همه طالب جهان باشند

بستهٔ بند آب و نان باشند

همگالا بی خبر زمبدع خویش

واگهی نه که چیستشان در پیش

عاشق خورد و خواب و پوشش بس

تابع شهوت و هوا و هوس

یار خاصان نه آن نه این جویند

از پی او بقای جان جویند



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

عروةالوثقی

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۸:۵۲:۱۵
فایلستان

نه هر دل کاشف اسرار «اسرا» ست

نه هر کس محرم راز « فاوحا» ست

نه هر عقلی کند این راه را طی

نه هر دانش به این مقصد برد پی

نه هرکس در مقام «لی مع الله»

به خلوتخانهٔ وحدت برد راه

نه هر کو بر فراز منبر آید

«سلونی» گفتن از وی در خور آید

«سلونی » گفتن از ذاتیست در خور

که شهر علم احمد را بود در

چو گردد شه نهانی خلوت آرای

نه هرکس را در آن خلوت بود جای

چو صحبت با حبیب افتد نهانی

نه هرکس راست راز همزبانی

چو راه گنج خاصان را نمایند

نه بر هرکس که آید در گشایند

چو احمد را تجلی رهنمون شد

نه هر کس را بود روشن که چون شد

کس از یک نور باید با محمد

که روشن گرددش اسرار سرمد

بود نقش نبی نقش نگینش

سراید «لوکشف» نطق یقینش

جهان را طی کند چندی و چونی

کلاهش را طراز آید « سلونی »

به تاج «انما» گردد سرافراز

بدین افسر شود از جمله ممتاز

بر اورنگ خلافت جا دهندش

کنند از «انما» رایت بلندش

ملک بر خوان او باشد مگس ران

بود چرخش بجای سبزی خوان

جهان مهمانسرا، او میهمانش

طفیل آفرینش گرد خوانش

علی عالی‌الشان مقصد کل

به ذیلش جمله را دست توسل

جبین آرای شاهان خاک راهش

حریم قدس روز بارگاهش

ولایش « عروةالوثقی» جهان را

بدو نازش زمین و آسمان را

ز پیشانیش نور وادی طور

جبین و روی او « نور علی نور»

دو انگشتش در خیبر چنان کند

که پشت دست حیرت آسمان کند

سرانگشت ار سوی بالا فشاندی

حصار آسمان را در نشاندی

یقین او ز گرد ظن و شک پاک

گمانش برتر از اوهام و ادراک

رکاب دلدل او طوقی از نور

که گردن را بدان زیور دهد حور

دو نوک تیغ او پرکار داری

ز خطش دور ایمان را حصاری

دو لمعه نوک تیغ او ز یک نور

دوبینان را ازو چشم دوبین کور

شد آن تیغ دو سر کو داشت در مشت

برای چشم شرک و شک دو انگشت

سر تیغش به حفظ گنج اسلام

دهانی اژدهایی لشکر آشام

چو لای نفی نوک ذوالفقارش

به گیتی نفی کفر و شرک کارش

سر شمشیر او در صفدری داد

زلای «لافتی الاعلی » یاد

کلامش نایب وحی الاهی

گواه این سخن مه تا به ماهی

لغت فهم زبان هر سخن سنج

طلسم آرای راز نقد هر گنج

وجودش زاولین دم تا به آخر

مبرا از کبایر و ز صغایر

تعالی اله زهی ذات مطهر

که آمد نفس او نفس پیمبر

دو نهر فیض از یک قلزم جود

دو شاخ رحمت از یک اصل موجود

به عینه همچو یک نور و دو دیده

که آن را چشم کوته بین دو دیده

دویی در اسم اما یک مسما

دوبین عاری ز فکر آن معما

پس این شاهد که بودند از دویی دور

که احمد خواند با خویشش ز یک نور

گر این یک نور بر رخ پرده بستی

جهان جاوید در ظلمت نشستی

نخستین نخل باغ ذوالجلالی

بدو خرم ریاض لایزالی

ز اصل و فرع او عالم پدیدار

یکی گل شد یکی برگ و یکی بار

ورای آفرینش مایهٔ او

نموده هر چه جزوی سایهٔ او

کمال عقل تا اینجا برد پی

سخن کاینجا رسانیدم کنم طی



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

قضا

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۸:۵۲:۱۴
فایلستان

خرسند شده به گرد راهی

گرگی که به زور شیر باشد

روبه به ازو چو سیر باشد

بازی که نشد به خورد محتاج

رغبت نکند به هیچ دراج

خشگار گرسنه را کلیچ است

باسیری نان میده هیچ است

چون طبع به اشتها شود گرم

گاورس درشت را کند نرم

حلوا که طعام نوش بهر است

در هیضه‌خوری به جای زهر است

مجنون که ز نوش بود بی‌بهر

می‌خورد نوالهای چون زهر

می‌داد ز راه بینوائی

کالای کساد را روائی

نه نه غم او نه آنچنان بود

کز غایت او غمی توان بود

کان غم که بدو برات می‌داد

از بند خودش نجات می‌داد

در جستن گنج رنج می‌برد

بی‌آنکه رهی به گنج می‌برد

شخصی ز قبیله بنی‌سعد

بگذشت بر او چو طالع سعد

دیدش به کناره سرابی

افتاده خراب در خرابی

چون لنگر بیت خویشتن لنگ

معنیش فراخ و قافیت تنگ

یعنی که کسی ندارم از پس

بی‌عافیت است مرد بی کس

چون طالع خویشتن کمان گیر

در سجده کمان و در وفا تیر

یعنی که وبالش آن نشانداشت

کامیزش تیر در کمان داشت

جز ناله کسی نداشت همدم

جز سایه کسی نیافت محرم

مرد گذرنده چون در او دید

شکلی و شمایلی نکو دید

پرسید سخن زهر شماری

جز خامشیش ندید کاری

چون از سخنش امید برداشت

بگذشت و ورا به جای بگذاشت

زآنجا به دیار او گذر کرد

زو اهل قبیله را خبر کرد

کاینک به فلان خرابی تنگ

می‌پیچد همچو مار بر سنگ

دیوانه و دردمند و رنجور

چون دیو ز چشم آدمی دور

از خوردن زخم سفته جانش

پیدا شده مغزن استخوانش

بیچاره پدر چو زو خبر یافت

روی از وطن و قبیله برتافت

می‌گشت چو دیو گرد هر غار

دیوانه خویش در طلب کار

دیدش به رفاق گوشه‌ای تنگ

افتاده و سر نهاده بر سنگ

با خود غزلی همی سگالید

گه نوحه نمود و گاه نالید

خوناب جگر ز دیده ریزان

چون بخت خود اوفتان و خیزان

از باده بیخودی چنان مست

کاگه نه که در جهان کسی هست

چون دید پدر سلام دادش

پس دلخوشیی تمام دادش

مجنون چو صلابت پدر دید

در پای پدر چو سایه غلتید

کی تاج سرو سریر جانم

عذرم بپذیر ناتوانم

می‌بین و مپرس حالتم را

میکن به قضا حوالتم را

چون خواهم چون که در چنین روز

چشم تو ببیندم بدین روز

از آمدن تو روسیاهم

عذرت به کدام روی خواهم

دانی که حساب کار چونست

سررشته ز دست ما برونست
 



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

معرفت الله

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۸:۵۲:۱۳
فایلستان

گر معرفت الله نباشد مقصود

زین انس مجازی تن و روح چه سود؟

جان نور حق است و چون به حق وا گردید

تن باز همان قبضه خاک است که بود



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
نور حق
نام و نام خانوادگی :
ایمیل:
عنوان پیغام:
پیغام :
تمامی حقوق این وب سایت متعلق به نور حق است. || طراح قالب avazak.ir