ابزار وبمستر

حق

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۸:۴۹:۴۴
فایلستان

تو مکن در یـک نفـس، طاعـت رها و به طـاعـت عمر خـود مـی‌بـر آری طاعت آن‌گه ارزش می‌یابد که نظر حق را به سوی تو جلب کند.پس منه طاعت، چو کردی، بر بها بـه سـر تـا سـلیـمـان بـر تـو انـدازد که نظر حق را به سوی تو جلب کند.



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

حصول انوار

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۸:۴۹:۴۳
فایلستان

حصول انوار در قلب، ابتدا به شکل چراغی و بعد شعله و بعد کوکب،بعد قمر، بعد شمس و سپس به صورت برقی می باشد و یکی از آیات کریمه «الله نور السموات و الارض» شرح این مراحل است که شخص مشکوتی می شود که در آن زجاجه ای است که قلب باشد و در نهایت قلب ذکر را به روح خود می سپارد.



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مینا

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۸:۴۹:۴۲
فایلستان

می کند عشق گران تمکین، سبک جانانه را

شمع می گردد در اینجا گرد سر پروانه را

کعبه را ده روز در سالی بود هنگامه گرم

موسم خاصی نباشد زایر بتخانه را

عشق عالمسوز دل را از زمین گیری رهاند

سوختن شد باعث نشو و نما این دانه را

همچو مسجد چشم بر راه چراغ وقف نیست

باده روشن چراغان می کند میخانه را

تشنه چشمان را نسازد سیر الوان نعم

نیست از کیفیت می نشأه ای پیمانه را

از جگرداری گل بی خار گردد خارزار

از نیستان نیست پروا جرأت شیرانه را

این زمان رطل گران من بود هر قطره می

می کشیدم من که چون مینا به سر میخانه را

از جمال حور و غلمان چشم حق بین بسته اند

زال دنیا چون فریبد همت مردانه را؟

خون رحمت را نهال خشک می آرد به جوش

می کند تر دست، زلف یار آخر شانه را



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

مژگان

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۸:۴۹:۴۲
فایلستان

با طلب مطلوب را همخانه می یابیم ما

نور شمع از جبهه پروانه می یابیم ما

در غریبی، آشنا از آشنا هرگز نیافت

لذتی کز معنی بیگانه می یابیم ما

می توان از نقطه ای دریافت صد طومار حرف

تار و پود دام را از دانه می یابیم ما

موشکافان را نمی گردد صف مژگان حجاب

پیچ و تاب زلف را از شانه می یابیم ما

مرغ زیرک درنمی یابد ز دام زیر خاک

این خطر کز سبحه صد دانه می یابیم ما

از بلند و پست عالم آنچه می آید به چشم

چون صف مژگان به یک دندانه می یابیم ما

از گشاد سینه می بخشد خبر روی گشاد

وسعت میخانه از پیمانه می یابیم ما

چشم حق بین را نگردد کثرت از وحدت حجاب

نه صدف را گوهر یکدانه می یابیم ما

دام در صید دل ما بی گناه افتاده است

این گره در کار خود از دانه می یابیم ما

روی گردآلود خاک از سیلی طوفان نیافت

این صفا کز گریه مستانه می یابیم ما
 



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

لاله زار

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۸:۴۹:۴۱
فایلستان

افغان که نیست سوخته ای در بساط خاک

کز قید سنگ خاره برآرد شراب ما

جز دیده سفید درین تیره خاکدان

صبحی دگر نداشت شب انتظار ما

شد توتیا و آب ز چشمی روان نکرد

در سنگلاخ دهر دل شیشه بار ما

ز آزادگی چو سرو درین بوستانسرا

ایمن ز برگریز بود نوبهار ما

ما را ز بخت سبز چه حاصل، که از بهار

داغ است قسمت جگر لاله زار ما

مهد صدف سفینه طوفان رسیده ای است

از آبداری گهر شاهوار ما

از وحشت است طاقت ما بی قرارتر

با ابر همرکاب بود کوهسار ما

رنگی ز گوهر تو نداریم، گر چه هست

دلچسب تر ز گرد یتیمی غبار ما

کثرت حجاب دیده حق بین ما شده است

در گرد لشکرست نهان شهسوار ما



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

سرنوشت

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۸:۴۹:۴۰
فایلستان

غم آتشین عذاران نه چنان برشت ما را

که ز خاک بردماند نفس بهشت ما را

به نیازمندی ما چو نداشت حسن حاجت

به دو دست نازپرور ز چه می سرشت ما را؟

ز نسیم بی نیازی چو به باد داد آخر

به هزار امیدواری ز چه روی کشت ما را؟

نه به کار دسته گل، نه به کار گوهر آمد

فلک این قدر به دقت به چه کار رشت ما را؟

نه چنان دو چشم ما را غم عشق سیر دارد

که به فکر نعمت خود فکند بهشت ما را

به ثبات نقش هستی چه نهیم دل ز غفلت؟

که سخن نگار قدرت به زمین نوشت ما را

شود آن زمان تسلی دل ما ز خاکساری

که به پای خم سرآید حرکت چو خشت ما را

تو ز کودکی مقید شده ای به خاکبازی

نبود به چشم حق بین حرم و کنشت ما را

ز نهال بی بر ما به عدم چه فتنه سر زد؟

که نهاد اره بر سر خط سرنوشت ما را

 



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

معانی

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۸:۴۹:۴۰
فایلستان

وجد بال شاهباز جان ز هم وا کردن است

پایکوبی زندگی را در ته پا کردن است

جوش بیتابی زدن در آتش وجد و سماع

شیره جان را ز درد تن مصفا کردن است

محمل جان را به منزل بی قراری می برد

بادبان کشتی دل دست بالا کردن است

در طریق عشق سستی سنگ راه سالک است

ساحل این بحر خونین دل به دریا کردن است

مذهب و مشرب به هم آمیختن چون عارفان

در فضای مهره گل، سیر صحرا کردن است

صرف دنیا کردن اوقات عزیز خویش را

ماه کنعان را به سیم قلب سودا کردن است

هیچ کاری برنمی آید ز پای آهنین

قطع راه عشق در قطع تمنا کردن است

در هوای سیم و زر دل را پریشان ساختن

بهر کاغذ باد، مصحف را مجزا کردن است

سیر بازیگاه عالم طفل طبعان می کنند

چشم حق بین را چه پروای تماشا کردن است؟

پی به کنه خویش بردن کار هر بی ظرف نیست

خودشناسی بحر را در قطره پیدا کردن است

مرگ از قطع تعلق ناگوار طبعهاست

فقر زهر نیستی بر خود گوارا کردن است

خودپسندی در به روی خود برآوردن بود

بیخودی پیش از سفر خود را مهیا کردن است

جمع کردن از پریشانی حواس خویش را

از پی صید معانی دام پیدا کردن است

تا درین ماتم سرا چون گل نظر وا کرده ایم

عشرت ما خنده بر اوضاع دنیا کردن است



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

افسانه

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۸:۴۹:۳۹
فایلستان

این که روزی بی تردد می رسد افسانه است

پنجه کوشش کلید رزق را دندانه است

با هزاران عقده مشکل درین بستان چو سرو

دست را بر هم نهادن سخت بی دردانه است

هیچ کس در پایه خود نیست کمتر از کسی

گنج دارد زیر پر تا جغد در ویرانه است

غفلت ارباب دولت را سبب در کار نیست

در بهاران خوابها مستغنی از افسانه است

گفتگو با جاهلان بی ادب از عقل نیست

هر که می گردد طرف با کودکان، دیوانه است

زود گردون کامجویان را ز سر وا می کند

چون فضول افتاد مهمان، بار صاحبخانه است

روی شرم آلود از خود آب برمی آورد

باده گلرنگ اینجا شبنم بیگانه است

دیده حق بین نگردد روزی هر خودپرست

ورنه خرمن های عالم جمله از یک دانه است

حاصلش از رزق غیر از گردش بیهوده نیست

آسیا هر چند مستغرق در آب و دانه است

مطلب از سیر گلستان تنگدل گردیدن است

ورنه باغ دلگشای ما درون خانه است

در گلستانی که میراب است چشم بلبلان

باغبان بیکارتر از سبزه بیگانه است

کار ما از پنجه تدبیر می گردد گره

گر چه امید گشایش زلف را از شانه است



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

برگ خزان

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۸:۴۹:۳۸
فایلستان

لاله ها از پرتو رخسار او گلگون شدند

سروها از نسبت بالای او موزون شدند

خنده بر خمیازه صبح قیامت می زنند

می پرستانی که محو آن لب میگون شدند

خرده بینانی که در دامان دل آویختند

چون سویدا مرکز پرگار نه گردون شدند

سیر چشمانی که بوی آدمیت داشتند

قانع از جنت به آن رخسار گندم گون شدند

خاکساران در هوای نیستی چون گردباد

جلوه ای کردند و آخر محو در هامون شدند

در بهار حشر چون برگ خزان باشند زرد

چهره هایی کز شراب بیغمی گلگون شدند

نظم عالم شد حجاب دیده حق بین خلق

یکقلم از خوبی خط غافل از مضمون شدند

زرپرستانی که تن دادند زیر بار حرص

از گرانی زنده زیر خاک چون قارون شدند

حکمت اندوزان عالم از خرابات جهان

قانع از مسکن به یک خم همچون افلاطون شدند

در فضای لامکان اکنون سراسر می روند

بیقرارانی که سنگ شیشه گردون شدند

رتبه دیوانگی را نسبتی با عقل نیست

آهوان خوش گردن از نظاره مجنون شدند



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

روزگار

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۸:۴۹:۳۸
فایلستان

به زهر چشم بتوان کشت دشمن را چوکار افتد

نمی خواهم که چشم من به چشم روزگار افتد

ازان رخسار شبنم خیز چون گل پرده یک سو کن

که چون برگ خزان بلبل به خاک از شاخسار افتد

ز زخم من به رعنایی مثل شد تیغ خونخوارش

کند اندام پیدا آب چون در جویبار افتد

تمام شب نظر بازی کند بادام زلف خود

ندیدم هیچ صیادی چنین عاشق شکار افتد

هجوم زاغ خواهد نخل ماتم کرد سروش را

به فکر عندلیبان این چنین گر نوبهار افتد

ندارد از شکست خلق پروا دیده حق بین

که کشتی بی خطر باشد چو دریا بیکنار افتد



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
نور حق
نام و نام خانوادگی :
ایمیل:
عنوان پیغام:
پیغام :
تمامی حقوق این وب سایت متعلق به نور حق است. || طراح قالب avazak.ir