ابزار وبمستر

بلا

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۸:۵۶:۴۳
فایلستان

زلفینانت همیشه خم در خم باد

واندوهانت همیشه دم در دم باد

شادان به غم منی غمم بر غم باد

عشقی که به صد بلا کم آید کم باد
 



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

بلا

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۸:۵۶:۴۳
فایلستان

آن سرو که جایش دل غم پرور ماست

جان در غم بالاش گرفتار بلاست

از دوری او به ناخن محرومی

سد چاک زدیم سینه جایش پیداست



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

بحرحقایق

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۸:۵۶:۴۲
فایلستان

تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را

تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را

نفسی یار شرابم نفسی یار کبابم

چو در این دور خرابم چه کنم دور زمان را

ز همه خلق رمیدم ز همه بازرهیدم

نه نهانم نه بدیدم چه کنم کون و مکان را

چو تو را صید و شکارم چه کنم تیر و کمان را

چو من اندر تک جویم چه روم آب چه جویم

چه توان گفت چه گویم صفت این جوی روان را

چو نهادم سر هستی چه کشم بار کهی را

چو مرا گرگ شبان شد چه کشم ناز شبان را

خنک آن جا که نشستی خنک آن دیده جان را

ز تو هر ذره جهانی ز تو هر قطره چو جانی

چو ز تو یافت نشانی چه کند نام و نشان را

جهت گوهر فایق به تک بحر حقایق

چو به سر باید رفتن چه کنم پای دوان را

به سلاح احد تو ره ما را بزدی تو

همه رختم ستدی تو چه دهم باج ستان را

ز شعاع مه تابان ز خم طره پیچان

دل من شد سبک ای جان بده آن رطل گران را

منگر رنج و بلا را بنگر عشق و ولا را

منگر جور و جفا را بنگر صد نگران را

غم را لطف لقب کن ز غم و درد طرب کن

هم از این خوب طلب کن فرج و امن و امان را

بطلب امن و امان را بگزین گوشه گران را

بشنو راه دهان را مگشا راه دهان را
 



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

معانی

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۸:۵۶:۴۱
فایلستان

بخاری مرتفع گردد ز دریا

به امر حق فرو بارد به صحرا

شعاع آفتاب از چرخ چارم

بر او افتد شود ترکیب با هم

کند گرمی دگر ره عزم بالا

در آویزد بدو آن آب دریا

چو با ایشان شود خاک و هوا ضم

برون آید نبات سبز و خرم

غذای جانور گردد ز تبدیل

خورد انسان و یابد باز تحلیل

چو نور نفس گویا بر تن آید

یکی جسم لطیف و روشن آید

شود طفل و جوان و کهل و کمپیر

بیابد علم و رای و فهم و تدبیر

رسد آنگه اجل از حضرت پاک

رود پاکی به پاکی خاک با خاک

هم اجزای عالم چون نباتند

که یک قطره ز دریای حیاتند

زمان چو بگذرد بر وی شود باز

همه انجام ایشان همچو آغاز

رود هر یک از ایشان سوی مرکز

که نگذارد طبیعت خوی مرکز

چو دریایی است وحدت لیک پر خون

کز او خیزد هزاران موج مجنون

نگر تا قطرهٔ باران ز دریا

چگونه یافت چندین شکل و اسما

بخار و ابر و باران و نم و گل

نبات و جانور انسان کامل

همه یک قطره بود آخر در اول

کز او شد این همه اشیا ممثل

جهان از عقل و نفس و چرخ و اجرام

چو آن یک قطره دان ز آغاز و انجام

اجل چون در رسد در چرخ و انجم

شود هستی همه در نیستی گم

چو موجی بر زند گردد جهان طمس

یقین گردد «کان لم تغن بالامس»

خیال از پیش برخیزد به یک بار

نماند غیر حق در دار دیار

تو را قربی شود آن لحظه حاصل

شوی تو بی تویی با دوست واصل

وصال این جایگه رفع خیال است

چو غیر از پیش برخیزد وصال است

مگو ممکن ز حد خویش بگذشت

نه او واجب شد و نه واجب او گشت

هر آن کو در معانی گشت فایق

نگوید کین بود قلب حقایق

هزاران نشاه داری خواجه در پیش

برو آمد شد خود را بیندیش

ز بحث جزو و کل نشئات انسان

بگویم یک به یک پیدا و پنهان



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

گندم

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۸:۵۶:۴۰
فایلستان

پیر دهقان چو دانه گندم

در زمین بهر کشت سازد گم

هفته ای را ز زیر خاک کثیف

بر زند سر یکی گیاه ضعیف

چون ازین حال بگذرد یکچند

شود از تربیت قوی و بلند

بعد ازان خوشه آورد بر سر

دانه در وی هنوز تازه و تر

نورسی گر درین همه احوال

کند از پیر سالخورده سؤال

کین چه چیز است، در مقابل آن

غیر گندم نیایدش به زبان

لیک پوشیده نیست مردم را

کانچه خاصیت است گندم را

هست در وی هنوز بالقوه

فهی بالفعل غیر ممحوه

نه ازو نان پزد کسی و نه آش

نشود صرف در وجوه معاش

اسم گندم لبیب ذو تمییز

به تجوز کند بر او تجویز

لیک چون پخته و رسیده شود

به سرا و دکان کشیده شود

نام گندم محاسب ارزاق

به حقیقت بر او کند اطلاق

آدمی را شود طعام و غذی

بلکه او را شود تمام مذی

هستی خود کند در او فانی

سر برآرد ز جیب انسانی

همچنین هر که از زمین و بال

نکشیده ست سر به اوج کمال

چون گیاه فتاده بر خاک است

نام مردم بر او نه ز ادراک است

مگر از تاب علم و آب عمل

همه احوال او شود مبدل

گردد از وی صفات نقصان گم

چون گیاهی که می شود گندم

شود اندر خدای همواره

چون غذا محو در غذا خواره

بر بنی نوع خود شود فایق

آن که این اسم را بود لایق

لیک گر بازجویی آن انسان

که بود فعل و سیرتش این سان

یابیش زیر گنبد دولاب

همچو سیمرغ و کیمیا نایاب



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

جاودان

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۸:۵۶:۳۹
فایلستان

دل داغ تو را به جان گرفته

جان درد تو جاودان گرفته

حال دل ناتوان چه پرسی؟

حیرت زده را زبان گرفته

بر من شده تنگ کوه و صحرا

سودای توام عنان گرفته

بر شیشه دل صبا بود سنگ

دل بی توام از جهان گرفته

فریاد که دور چرخ ما را

چون دایره در میان گرفته

یک غنچه صبا نمی گشاید

گویا دل باغبان گرفته

آتش از داغ لاله رویی

ای مجلسیان به جان گرفته

بر تن چه زنی گلاب و کافور

این شعله در استخوان گرفت



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

درد

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۸:۵۶:۳۹
فایلستان

هرآنکه طالب آنحضرت است مطلوب است

محب دوست بتحقیق عین محبوب است

تراست یوسف کنعتان درون جان پنهان

ولی چه سود که چشمت بچشم یعقوب است

دوای درد درون را از درون بطلب

اگر چه درد تو افزون ز درد ایّوب است

مگو که هیچ نداریم ما بدو نسبت

که نیست هیچکسی کاو بدو نه منسوب است

نمونه ایست ز دیوان دفتر حسنش

هرآنچه در ورق کاینات مکتوب است

بحسن چهره او درنگر که بس نکوست

بخط دوست نظر کن که خط او خوب است

ز حسن اوست که در کاینات پیوسته

خراش و ولوله و شور و جوش آشوب است
 



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

درد

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۸:۵۶:۳۸
فایلستان

ای بستهٔ آب و گل، چه خواهی کردن؟

ز اخوان صفا خجل چه خواهی کردن؟

دندان به جگر، گر نفشارد دردی

بی درد! به کار دل چه خواهی کردن؟
 



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

هجران

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۸:۵۶:۳۷
فایلستان

آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت

آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت

تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین

کس واقف ما نیست که از دیده چه‌ها رفت

بر شمع نرفت از گذر آتش دل دوش

آن دود که از سوز جگر بر سر ما رفت

دور از رخ تو دم به دم از گوشه چشمم

سیلاب سرشک آمد و طوفان بلا رفت

از پای فتادیم چو آمد غم هجران

در درد بمردیم چو از دست دوا رفت

دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت

عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت

احرام چه بندیم چو آن قبله نه این جاست

در سعی چه کوشیم چو از مروه صفا رفت

دی گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دید

هیهات که رنج تو ز قانون شفا رفت
 



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

کعبه مقصود

۲۴ فروردین ۱۴۰۳
۰۸:۵۶:۳۷
فایلستان

به فکر سر دهانت چو غنچه‌ام دل تنگ

گشاد کار بجویم از آن لب گل رنگ

ز قیل و قال مدارس چو پرده ای نگشود

شنو حکایت سوز درون ز رشته چنگ

صفای کعبه مقصود چون توانم یافت

به راه درد به بار گران و مرکب لنگ
 



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
نور حق
نام و نام خانوادگی :
ایمیل:
عنوان پیغام:
پیغام :
تمامی حقوق این وب سایت متعلق به نور حق است. || طراح قالب avazak.ir