ثبات
قدمِ ثبات میباید افشردن و خاطر خود را با دست گرفتن تا خود چه پیش آید که مرد را چون خوف وخشیت بردل غالب آمد، دست و پای قدرت از کار فرو ماند.
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
قدمِ ثبات میباید افشردن و خاطر خود را با دست گرفتن تا خود چه پیش آید که مرد را چون خوف وخشیت بردل غالب آمد، دست و پای قدرت از کار فرو ماند.
صانع صنعت گری که در چمن از تو
سوسن اسود شگفت و لاله حمرا
طره سنبل ز تاب جعد تو پرچین
سوی تو نرگس گشاده دیده حق بین
روی شقایق ز جام شوق تو رنگین
معنی توحید تست لفظ ریاحین
کز خط ریحان سبز میشود افشا
گلشن ایجاد را ز حکم تو رونق
لاله به سیر چمن ز وصل تو ملحق
دست و پا بسیار زد تا عشق ما را پاک سوخت
شعله خون ها خورد تا این هیزم نمناک سوخت
بی گناه است آسمان در تیره بختی های ما
اختر ما را فروغ شعله ادراک سوخت
موج آب زندگانی می زند در زیر خاک
رشته جانی کزان رخسار آتشناک سوخت
شاهراه دوزخ سوزان، رگ خامی بود
امن شد از سوختن هر کس که اینجا پاک سوخت
بر ضعیفان ظلم کردن، ظلم بر خود کردن است
شعله هم بی بال و پر شد تا خس و خاشاک سوخت
عاشقان پاکدامن پرده دار آفتند
بی سبب پروانه را آن شعله بی باک سوخت
می پرد چشم حوادث تا پر کاهی به جاست
می شود امن از پریشانی چو خرمن پاک سوخت
برق آفت، گردن بیهوده ای بر می کشد
ناامیدی تخم امید مرا در خاک سوخت
سهل مشمر ظل مرا هر چند باشد اندکی
کز شرار شوخ چشمی یک جهان خاشاک سوخت
حسن نتواند رسیدن در سبکسیری به عشق
تا چراغی سوخت، صد پروانه بی باک سوخت
دیده خورشید را نتوان به خون آلوده دید
وقت آن سرخوش که چون شبنم در آن فتراک سوخت
طلب پادشاهی و سروری کردن و چنین کاری عظیم را متصدّی شدن بی مظاهرتِ سپاه و حشم و معاضدتِ خیل و خدم راست نیاید و این معنی عدّتِ بیشمار و مدّتِ بسیار وعدد لشکر و مدد سیم و زر خواهد.
ای حریم بارگاهت کعبه ملک و ملک !
ساحتت را روضه فردوس حدی مشترک
در خط از عکس خطوطت ، سطح لوح لاجورد
در گل از سهم اساست ، پای وهم تیز تک
از فروغ شمسه دیوار ایوانت به شب
ذره ها را در هوا بتوان شمردن یک به یک
پاسبانان دور بامت که با عرشند راست
زنده می دارند شب ز آواز تسبیح ملک
باغبار کیمیای خاک در گاه تو زر
سر زند بر سنگ اگر جوهر نماید بر محک
با رگاهت قبله گاه مشگ مویان خطا
آستانت قبله جای ماهرویان نمک
جنت وصحنت مقابل می نهد استاد عقل
گفت رضوان : هان بیا ! آن عرصه لی ، وین خصه لک
خا ر و خاشاک غذایت می فرستند هر صباح
گلشن فردوس را فراش بر رسم ملک
ز اشتیاق خوض روض کوثر مشربت
می شود ماه سما هر ماه بر شکل سمک
ز اعتدال نو بهار گلشنت در مهرگان
می دماند خیری از ازهار وگلبرگ از خسک
چرخ خورشید جلالی ایمن از تغییر هدم
سد یا جوج بلایی فارغ از تخریب دک
مآهیر بر صدر تو جمشید ست بر عرش سبا
شاه بر تخت تو خورشید ست بر اوج فلک
حزم هشیارست قصر ملک این را پاسبان
نیس بی آن آب را حکم تصرف بر نمک
آن جهانداری که از آواز کوشش هر زمان
چون خلافت با علی بوده است و زهرا بی فدک
تا به تیغ زرنگاری از روی گیتی هر صباح
خط مشک افشان شب را می کند خورشید حک
این بهشت آباد خرم بر شما فرخنده باد
مسکن احباب جنت منزل اعداد درک
رب العالمین جل جلاله و تقدست اسماؤه، و تعالت صفاته، و توالت آلاؤه و نعماؤه، درین آیت مؤمنان را مینوازد، و دو چیز با یاد ایشان میدهد: یکی نعمت که برایشان ریخت، دیگر پیمان که با ایشان بست.
تقدیر الهی و حکم ربّانی، آفتاب رخشان هر چند فرو می شود از قومی تا بر ایشان ظلمت آرد، بقومی باز برآید و نور بارد.
از کارگاه نسبت، هرکس لباس پوشد
شاهد پرند و دیبا، زاهد پلاس پوشد
اول عطا که بخشد دل را، متاع هوش است
تشریف ارجمندی، طفل از حواس پوشد
بر قدّ پست قامت، کوتاه جامه زیباست
اندام ناقصان را، دولت لباس پوشد
آخر ز سفله گردد، بدگوهری هویدا
گر آب زر، دو روزی عیب نحاس پوشد
ابلیس وقت خویش است، در اجتهاد باطل
آن را که چشم حق بین رأی و قیاس پوشد
این حلّهٔ بلاغت، کامروز در بر ماست
صد گز زیاده ماند، گر بوفراس پوشد