مرثيه
گرعلي اصغر ز پيكان سر شد شهيد
قاسمت گرتيغ عدوان قامتش درخون كشيد
نخل ياران ترا تيغ جفا يكسر بريد
غم مخور باشم ترا من يار و ناصر يا حسين
شمس خاور يا حسين
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
گرعلي اصغر ز پيكان سر شد شهيد
قاسمت گرتيغ عدوان قامتش درخون كشيد
نخل ياران ترا تيغ جفا يكسر بريد
غم مخور باشم ترا من يار و ناصر يا حسين
شمس خاور يا حسين
غم مخور در روز محشر شافع عصيان توئي
شاهد بزم ازل سر دفترداران امكان توئي
هم بهشت و دوزخ و هم كفر و هم ايمان توئي
عاصيت را كن نظر اي شاه بي سر ياحسين
شمس خاور يا حسين
ز اين فداكاري نمودي هر دو عالم رارهين
تحت فرمان تو باشد آسمان و هم زمين
احرار تو است روز واسف اي شاه دين
اخيار توست نار و نور و كوثر ياحسين
شمس خاور يا حسين
خواستم من تا ترا بينم بغربت مبتلا
راس تو درنوك ني عريان تنت در كربلا
اهل بيت تو اسير كوفيان بي حيا
واقعا اين سر كه باشد زينب افسر يا حسين
شمس خاور يا حسين
يا حبيبي غم مخور من ياور و يارتوام
اندراين بازار سربازان خريدار توام
من نداني بيش از تو من گرفتار توام
خون بهاي تو منم اي سبط حيدر ياحسين
شمس خاور يا حسين
يا رسول الله امان از امت بيدادگر
هيچ ميداني چه كردند با من از بعدت پدر
بود جايت خالي اندم تا به بيني دخترت
نيم جاني داشت درتن اي امين دادگر
گشته ام دلگير از اين دوره ناپايدار
زندگي ديگر نمي خواهم من خونين جگر
بازويم باشد كبود از تازيانه اي پدر
نيست برمن طاقتي و هستم از دندان كدر
بسكه كردم ار فراقت گريه من روز شبان
بسكه مژگانم ز هجرت ريخته خون از بصر
قوت من اشك روان گرديد هر شام وسحر
تنگ دل از من شدند اهل مدينه سربسر
من هم اي بابا شدم بي زاراز اين مردمان
خواهم از حق تا بگردم جان زارم اي پدر
دهردون با من ره ورسم عدا وتر گشود
خيره گرديده است برمن روزگاربد پسر
مصيبت ورود به كربلا
فلك كردي خراب از كيد عالم پريشان شد
عزيز فاطمه از كينه ات همواره گريان شد
گرفتي تنگ ره را آنچنان بر سبط پيغمبر
كه عرش اعظم از تدبير تو چون بيد ارزان شد
شدي بركام پورزاده سفياني بي دين
ولي حق ز جورت روز و شب در اه و افغان شد
نمودي تيره بر چشم حسين اين صبح صادق را
بسان طاهر بشكسته پرافتان و خيزان شد
تمام وحشي و طير هر يك بساماش سري دارند
مگر فرزند زهرا اي فلك بي سرو سامان شد
گشائي كه حسين را در حريم خواص رباني
به قصد قتل شد جمعي روان با تيغ بران شد
اي ستمگر بجگر زخم فراوان دارم
پي جراحت ز غم مرگ جوانان دارم
خون بدل از اثر ناله طفلان دارم
بين كه اشكم چكد از ديده كشم آه و نوا
گشته سيراب دد و دام و حوش صحرا
ليك اطفال من از سوز عطش در غوغا
درچه آئين بود اين رسم ايا شوم دغا
مهمان تشنه كشند در لب آب دريا