آينه
هر بوده كه او ز اصل نابود بود
نابوده و بود او همه سود بود
گر يك نفسش پسند مقصود بود
نابود شود هر آينه بود بود
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
هر بوده كه او ز اصل نابود بود
نابوده و بود او همه سود بود
گر يك نفسش پسند مقصود بود
نابود شود هر آينه بود بود
اي آينه حسن تو در صورت زيب
گرداب هزار كشتي صبر و شكيب
هر آينهاي كه غير حسن تو بود
خواند خردش سراب صحراي فريب
گويند دل آيينهٔ آيين عجبست
دوري رخ شاهدان خودبين عجبست
در آينه روي شاهدان نيست عجب
خود شاهد و خود آينهاش اين عجبست
دل گر ره عشق او نپويد چه كند
جان دولت وصل او نجويد چه كند
آن لحظه كه بر آينه تابد خورشيد
آيينه انا الشمس نگويد چه كند
دشمن چو به ما درنگرد بد بيند
عيبي كه بر ماست يكي صد بيند
ما آينهايم، هر كه در ما نگرد
هر نيك و بدي كه بيند از خود بيند
كامل ز يكي هنر ده و صد بيند
ناقص همه جا معايب خود بيند
خلق آينهٔ چشم و دل يكدگرند
در آينه نيك نيك و بد بد بيند
اي آينهٔ ذات تو ذات همه كس
مرآت صفات تو صفات همه كس
ضامن شدم از بهر نجات همه كس
بر من بنويس سيئات همه كس
فرياد ز دست فلك آينه گون
كز جور و جفاي او جگر دارم خون
روزي به هزار غم به شب ميآرم
تا خود فلك از پردهچه آرد بيرون
دورم اگر از سعادت خدمت تو
پيوسته دلست آينهٔ طلعت تو
از گرمي آفتاب هجرم چه غمست
دارم چو پناه سايهٔ دولت تو
اي آينه را داده جلا صورت تو
يك آينه كس نديد بي صورت تو
ني ني كه ز لطف در همه آينهها
خود آمدهاي به ديدن صورت تو