وبلاگ رایگان دانلود فیلم و سریال رایگان ساخت وبلاگ رایگان
حذف در پنل کاربری [X]
نور حق

ابزار وبمستر

فنا

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۸:۵۷:۴۰
فايلستان

آن بود كه هيچ چيز اندر بند وي نايد، و وي اندر بند هيچ چيز نشود و اين عبارت از عين فنا بود؛ كه فاني صفت، مالك نبود و مملوك نه؛ از آن‌چه صحت ملك بر موجودات درست افتد و هيچ چيز را، از متاع دنيا و زينت عقبي، ملك نكند و خود اندر تحت حكم و ملك نفس خود نيايد. سلطان ارادت خود را از غير بگسلد تا غير طمع بندگي از وي بگسلد. و اين قول لطيف است مر آن گروه را كه به فناي كلي گويند.



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

انتظار

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۸:۵۷:۴۰
فايلستان

داور آن نفير خواهان تويي، و داد ده آن فرياد جويان تويي، و ديت آن كشتگان تويي، و دستگير آن غرق شدگان تويي، و دليل آن گم شدگان تويي، تا آن گم شده كجا با راه آيد و آن غرق شده كجا با كران افتد، و آن جانهاي خسته كي بياسايد و آن قصه نهاني را كي جواب آيد، و آن شب انتظار ايشان را كي بامداد آيد.



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

ديده

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۸:۵۷:۳۹
فايلستان

جوانمردان طريقت ايشانند كه بغير مي‌ننگرند، ديده همت بكس باز نكنند خويشتن را در بيداء كبرياء احديت گم كرده آتش حسرت در كلبه وجود خود زده در درياي هيبت بموج دهشت غرق گشته، خردها حيران دلها ياوان، بي‌سر و بي‌سامان بي‌نام و بي‌نشان.



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

بحر

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۸:۵۷:۳۸
فايلستان

قطره چون آب شد به تابستان

گشت آن آب سوي بحر روان

وز رواني خود به بحر رسيد

خويشتن را وراي بحر نديد

هستي خويش را در او گم ساخت

هيچ چيزي به غير آن نشناخت

گاه او را عيان به صورت موج

ديد، هم در حضيض و هم در اوج

متراكم شد آن بخار و، از آن

متكاون شد ابر در نيسان

متقاطر شد ابر و باران گشت

رونق افزاي باغ و بستان گشت

قطره‌ها چون به يكدگر پيوست

سيل شد بر رونده راه ببست

سيل هم كف‌زنان، خروش‌كنان

تافت يكسر به سوي بحر، عنان

چون به دريا رسيد، كرد آرام

شد درين دوره سير بحر، تمام

قطره اين را چو ديد، نتوانست

كردن انكار ديده و، دانست

هيچ جز بحر در جهان نشناخت

عشق با هر چه باخت، با او باخت

از چپ و راست چون گشاد نظر

غير دريا نديد چيز دگر

همچنين عارفان عشق آيين

در جهان نيستند جز حق بين

ديدهٔ جمله مانده بر يك جاست

ليكن اندر نظر تفاوتهاست
 



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

حق

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۸:۵۷:۳۸
فايلستان

هر حقي را حقيقتي است . و حق چون آفتاب است و حقيقت چون روشنايي است ، و حق چون چشم است و حقيقت چون بينايي . و حق و حقيقت چنانست كه بصر و بصيرت.



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

حق

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۸:۵۷:۳۷
فايلستان

اي ز همه صورت خوب تو به

صورك الله علي صورته

روي تو آيينه حق بيني است

در نظر مردم خودبين منه

بلكه حق آيينه و تو صورتي

وهم دويي را به ميان ره مده

صورت از آيينه نباشد جدا

انت به متحد فانتبه

هر كه سر رشته وحدت نيافت

پيش وي اين نكته بود مشتبه

رشته يكي دان و گره صد هزار

كيست كزين رشته گشايد گره



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

حق

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۸:۵۷:۳۷
فايلستان

آن را كه بلطف خويش حق بگزيند

بر باطن او گرد جفا ننشيند

نيك و بد اغيار ز دل بر چيند

در هر چه كند نظاره حق بيند



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

حق

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۸:۵۷:۳۵
فايلستان

حكم لعنت ز فعل بي اخلاص

نيست با قاريان قرآن خاص

بس مصلي كه در ميان نماز

مي كند بر خداي عرض نياز

چون در صدق نيست باز بر او

مي كند لعنت آن نماز بر او

اين بود حال ساير قربات

چون صيام و قيام و حج و زكات

هر چه اخلاص نيست اكسيرش

گر زر ناب كم ز مس گيرش

چيست اخلاص آنكه كسب و عمل

پاك سازي ز شوب نفس دغل

نه در آن صاحب غرض باشي

نه ازان طالب عوض باشي

كيسه خود ازو بپردازي

سايه خود بر او نيندازي

حول خود از ميانه برداري

قوت خود تمام بگذاري

حول و قوت ز فضل حق بيني

گل حكمت ز باغ حق چيني

بخشش محض بيني اش ز خدا

بر تو جاري شده ز وهب عطا

ليك با اين همه خجل باشي

فعل ناكرده منفعل باشي

زانكه آن فعل گر چه فضل حق است

مبتني بر قضاي ما سبق است

مظهر آن تويي و در ظاهر

ساري احكام مظهر و ساير

گر چه خاليست فعل حق ز خلل

ناقص آمد عمل ز نقص محل

آب باران كه فصل فروردين

آمد از آسمان به سوي زمين

بود شيرين ولي به عرصه دشت

شور شد چون به خاك شوره گذشت

بود جان بخش بوي باد شمال

كه وزيد از مهب لطف و جمال

بر بيابان گرم كرد مرور

يافت اسم سموم و نعت حرور
 



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

ديده

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۸:۵۷:۳۵
فايلستان

به زهر چشم بتوان كشت دشمن را چوكار افتد

نمي خواهم كه چشم من به چشم روزگار افتد

ازان رخسار شبنم خيز چون گل پرده يك سو كن

كه چون برگ خزان بلبل به خاك از شاخسار افتد

ز زخم من به رعنايي مثل شد تيغ خونخوارش

كند اندام پيدا آب چون در جويبار افتد

تمام شب نظر بازي كند بادام زلف خود

نديدم هيچ صيادي چنين عاشق شكار افتد

هجوم زاغ خواهد نخل ماتم كرد سروش را

به فكر عندليبان اين چنين گر نوبهار افتد

ندارد از شكست خلق پروا ديده حق بين

كه كشتي بي خطر باشد چو دريا بيكنار افتد
 



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

ديده

۲۴ فروردين ۱۴۰۳
۰۸:۵۷:۳۴
فايلستان

به چشم من گل وخار چمن يكي باشد

نواي بلبل وصوت زغن يكي باشد

تو از نواي مخالف ز راست بيخبري

وگرنه نغمه سرادر چمن يكي باشد

ترا تعدد اخوان فكنده است به چاه

وگرنه يوسف گل پيرهن يكي باشد

يكي است پيش سبكروح زندگاني ومرگ

كه صبح را كفن وپيرهن يكي باشد

به توتيا چه كنم چشم خود چوسرمه سياه

مرا كه ساختن وسوختن يكي باشد

مرا كه خلق نيايد به ديده حق بين

حضور خلوت با انجمن يكي باشد

رخ چو آينه گرداندن است بي صورت

ترا كه طوطي شيرين سخن يكي باشد

فغان كه در حرم وصل بار همچو سپند

مرا نشستن و برخاستن يكي باشد

دل دونيم ز عاشق دليل يكرنگي است

كه خامه دو زبان را سخن يكي باشد
 



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
نور حق
نام و نام خانوادگی :
ایمیل:
عنوان پیغام:
پیغام :
تمامی حقوق این وب سایت متعلق به نور حق است. || طراح قالب avazak.ir