ميزان
فلسفي را با سياست دان بيك ميزان مسنج
چشم آن خورشيد كوري ديدهٔ اين بي نمي
آن تراشد قول حق را حجت نا استوار
وين تراشد قول باطل را دليل محكمي
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
فلسفي را با سياست دان بيك ميزان مسنج
چشم آن خورشيد كوري ديدهٔ اين بي نمي
آن تراشد قول حق را حجت نا استوار
وين تراشد قول باطل را دليل محكمي
صفت آن مردانست كه كسب ظاهر ايشان را باز ندارد از ذكر اللَّه، ظاهرشان با خلق باطنشان در شهود اسماء و صفات حق، مرداني كه طلب ايشان را عديل، و ذكر ايشان را دليل. و مهر ايشان را سبيل، دنيا در چشم ايشان قليل. مرداني كه ذكر اللَّه ايشان را شعار، مهر اللَّه ايشان را دثار، درگاه لطف اللَّه ايشان را جاي و قرار، همتشان منزه از اغيار، جمال فردوسند وزين دار القرار، مغبوط مهاجرانند و محسود انصار، بر زمين همي روند و همي كند بايشان افتخار. رجال مرداني كه بر سرشان تاج و كلاه نه در دلشان جز دوستي اللَّه نه، در كوي دوست ايشان را رفيق و همراه نه، اذا عظم المطلوب قلّ المساعد، چه زيان دارد ايشان را چون در دنيا نفايه بازارهااند، قلب همه نقدهااند. عيب خواجگانند و ردّ همسايگان. لكن نامشان در جريده دوستان، بر داشتگان لطفند، و نواختگان رحمان، دلشان پيوسته بحق نگران، نشستنشان بر خاك، خفتنشان بر زمين، دستشان بالين، خانهشان مسجد، چه زيان دارد ايشان را اين فقر و فاقت چون بيك اشارت چشم ايشان جهانيان را باران دهند، و بيك نظر دل ايشان كافران را هزيمت كنند، و بيك اندوه دل ايشان جبرئيل را فرا راه كنند
وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ ميگويد: وزن اعمال روز رستاخيز بودني است در ترازويي كه آن را عمود است و دو كفه و زبان.
اي جوانمرد، نجات از تيغ ظاهر بتيغ ظاهرست و نجات از عقوبت باطن بعقيدت باطن است. چون بزبان ظاهر گفتي لا اله الا اللَّه، تيغ اين سراي از گردنت برخاست و چون بدل پذيرفتي لا اله الا اللَّه، عقوبت آن سراي از تنت برخاست. زبان مؤمن پاسبان دلست. بذكر تسبيح و تهليل پاسباني دل كند. هر گه كه دل بصفت اخلاص و پيرايه صدق آراسته بود، پاسبان بر جاي خود بود. اما دلي كه در او اخلاص و صدق نباشد، خراب بود و در خانه خراب پاسبان نشاندن محال بود. چون سلطان اخلاص در صميم دل موحّد وطن گرفت.
معاني اوراق آدم و صحف شيث و ابراهيم و تورية موسي و انجيل عيسي و زبور داود و فرقان محمد (ص)، آن جمله در ضمن اين حروف و كلماتست.آدم صفي كه بديع قدرت و صنيع فطرت و نسيج ارادت بود، در نخستين منزل وجود در صدر دولت بر تخت بخت نشست و مسجود مقربان گشت. از بهر آنكه ترنم حال پاك وي در طنين انس اين كلمات بود.ادريس كه از وهده ظلمت خاك، بسراي پاك توانست شد، معتصم وي اين كلمات بود. نوح شكور كه در سفينه نجات سلامت و كرامت يافت، بعصمت و حشمت اين كلمات بود. خليل كه آتش گاه دشمن بر وي بوستان انس و روضه قدس گشت، از روح نسيم و فوح شميم اين كلمات بود. موسي كليم كه از زحمت و ظلمت مجاورت فرعون برست و راه مكالمت و مناجات حق بر وي روشن گشت از تاوش برق اين كلمات بود.
وَ اللَّهُ الْغَنِيُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ و اللَّه الغني عن طاعتكم و انتم الفقراء، الي رحمته، اللَّه غني است، او را بكس نياز نيست. واحد است، او را شريك و انبار نيست. جبار است، كس را در وصال او رنگ نيست. مالك الملك است، هر چه كند كس را زهره اعتراض و روي جنگ نيست. اگر اعمال صدّيقان زمين و طاعات قدّيسان آسمان جمع كنند در ميزان جلال ذو الجلال پر پشهاي نسنجد.نگر تا باين عمل شوريده خود ننگري و درين عقل مختصر خود بديده اعجاب نظر نكني و او را كه جويي بفضل او جويي نه بعقل و عمل خود.
به ميزان همت جهان را بسنج
كه همت جهان سنج ميزان بود
عيار لئيمان شناسي بلي
شناسد عيار آنكه وزان بود
وليكن فناي بخيلان مخواه
اگرچه بقاي كرم زان بود
مگو كز چمن نيست بادا غراب
مگر نرخ انجير ارزان بود
تو را از حيات كريمان چه سود
كه از مردن بخل ورزان بود