فَلَكُ البُرُوج
-(اصطلاح هيئت) فلكى كه مركز ثوابت است و ثوابت بقول هيئت بطلميوس واقع در ثخن آن ميباشند رجوع به معدل النهار شود.
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
-(اصطلاح هيئت) فلكى كه مركز ثوابت است و ثوابت بقول هيئت بطلميوس واقع در ثخن آن ميباشند رجوع به معدل النهار شود.
-(اصطلاح هيئت) فلك الافلاك را گويند بدان جهت كه ساده و بىستاره است و باعتبار دورى آن از مركز زمين فلك اقصى نامند و همين طور بهمين اعتبار فلك اعلى نامند و از اين جهت كه جهان جسمانى مطابق با هيئت بطلميوسى واقع در داخل محدودۀ فلك اطلس است آن را محدود الجهات نامند و يا فلك محدد در لسان شريعت با اقتباس از روايات و قرآن مجيد عرش الرحمن نامند.
قرآن در مقام بيان سستي پايههاي زندگي برخي افراد آن را به خانة عنكبوت تشبيه ميكند: «مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاء كَمَثَلِ الْعَنكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتاً وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنكَبُوتِ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ»(عنكبوت:۴۱)؛ داستان آنان كه جز خدا دوستاني گرفتهاند مانند داستان عنكبوت است كه خانهاي ساخته است و هر آينه اگر مي دانستند، سستترين خانهها خانه عنكبوت است.چون سستي خانة عنكبوت براي همگان قابل درك بوده، به آن مثال زده است. بنابراين مثل آوردن، كاري عاقلانه است و استحيا و خجالت در مورد آن روا نيست.
قمر داراى بيست و هشت منزل است و هر روز، قمر در يك منزل از اين منازل مى باشد و چون اين منازل را طى مى كند چهارده منزل كامل در ميان ماه و آفتاب واقع مى شود. و به تدريج كه از آفتاب دور مى شود نورش بيشتر مى شود تا پس از طى چهارده منزل كه در مقابل آفتاب قرار مى گيرد و اين حالت را بدر گويند و چون از مقابل ماه بگذرد نورش كمتر مى شود تا به هلال تبديل شود. ماه در طى منازل خود هنگامى كه از مقابل آفتاب دور و به آن نزديك مى شود نور آن كمتر مى شود تا مثل حالت اوليّه همچون چوب خشك خوشه خرما هلالى و قوس دار مى شود. و اين افزونى و كاهش نور ماه به واسطه حكمت خداوند است كه همانا او دانا و آگاه است.
در طبيعيات فلسفه افلاك مجسمه حقيقى و آسمانهاى جسمانى واقعى تلقى شده است . و فلك را جسم شفاف مى دانند كه حاجب ماوراى خود نيست , چنان كه همه كواكب ثوابت و سيار مرئى اهل زمين مى گردند .
افلاك مجسم بطور كلى نه فلك اند , و بعد از تجزيه بيست و چهار فلك مى شوند . فلك نهم را فلك حركت اولى دانسته اند , و فلك هشتم را فلك حركت ثانيه ثوابت , و هفت فلك كلى ديگر را براى حركات گوناگون هفت كوكب سيار . هر يك از اين هفت فلك كلى بدين گونه تجزيه مى شود : زحل و مشترى و مريخ و زهره هر يك را سه فلك است , و شمس را دو فلك است , و هر يك از عطارد و قمر را چهار فلك , كه مجموع بيست و چهار فلك است , ده فلك موافق مركزند - يعنى مركز آنها با مركز زمين يكى است - , و هشت فلك خارج مركز كه مركز آنها خارج از مركز زمين است , و اوج و حضيض كوكب , از اين فلك خارج مركز است . و شش فلك تدويرند
يكى از براهين مورد اتفاق برهان علت و معلول است; با اين بيانكه ما سوى اللّه همه معلولاند و معلول هميشه به مقدار سعه وجودىاش قادر است علتش را ببيند و بشناسد و بشناساند و درست به همين دليل گفتهاند: علم پيدا كردن به علت از طريق علم به معلول ناقص است; چون به همان اندازه كه معلول قادر بوده علت را نشان دهد، علت معرفى شده است، نه بيشتر و نه به طور مطلق. لذاست كه: «لا يُحيطُونَه بِهِ علماً»; هيچ كس قادر نيست احاطه علمى بر خداوند پيدا كند (طه: ۱۱۰)، بلكه «لا يُحيطونَ بِشَىء مِنْ عِلْمِه»; حتى قادر نيستند به ذرّهاى از علم خدا احاطه پيدا كنند (البقره: ۲۵۵); به دليل اينكه به قول پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، «احْتَجِب عَنِ الْعُقول»; از فهم عقول بالاتر است و عقلها از فهم او در حجاباند; همانگونه كه حضرت على(عليه السلام)فرمودند: «لا يُدركه بُعد الهِمَم»; افكار بلند ژرفانديش كنه ذاتش را درك نمىكنند.
ژان ژاك روسو (۱۷۸۸-۱۷۱۲م) در زمره مطلق گرايان قراردارد و براى اخلاق، خاستگاهى درونى ثابت و خطاناپذير مى داند.
افلاطون مطلق انگار است و خير را همانند حقيقت رياضى، مطلق و غير وابسته به تمايلات، خواستها و آرزوهاى آدميان مى داند.
برتراند راسل خوبى و بدى را نسبى مى داند و خوب را اين گونه معنى مى كند: فلان چيز خوب است يعنى براى رسيدن به هدف و مقصدى كه داريم، بايد از آن استفاده كنيم، نه اينكه خوبى صفتى است واقعى در آن شيئ… البته نه اينكه براى همه خوب است، بلكه تنها براى كسى كه چنين مقصدى دارد و گرنه اگر كسى مقصدى خلاف اين مقصد داشته باشد، براى او خوب نيست.
چند خدمت مي توانند به صورت يكپارچه درآيندبه گونه اي كه به صورت يك كل واحد عمل كنند