عيان
بس نماند كه آنچه خبر است عيان شود، خورشيد وصال از مشرق يافت تابان شود، آب مشاهدت در جوي ملاطفت روان شود، قصه آب و گل نهان شود، دوست ازلي عيان شود، تا ديده و دل و جان هر سه بدو نگران شود.
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
بس نماند كه آنچه خبر است عيان شود، خورشيد وصال از مشرق يافت تابان شود، آب مشاهدت در جوي ملاطفت روان شود، قصه آب و گل نهان شود، دوست ازلي عيان شود، تا ديده و دل و جان هر سه بدو نگران شود.
رَفِيعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ رافع الدرجات للعصاة بالنجاة و للمطيعين بالمثوبات و لذوي الحاجات بالكفايات و للاولياء بالكرامات و للعارفين بالمراقبات و المنازلات.
بردارنده درجات بندگان است، هر يكي را بر مقامي بداشته و هر كسي را آنچه سزاست بدو داده. عاصيان را نجات، مطيعان را مثوبات، خواهندگان را كفايات، اوليا را كرامات، عارفان را مراقبات و منازلات. درجات مؤمنان و دوستان يكي امروزست يكي فردا، امروز بعلم و ايمان.
اي شمع نمونهاي زسوزم داري
خاموشي و مردن رموزم داري
داري خبر از سوز شب هجرانم
آيا چه خبر ز سوز روزم داري
دردانهٔ درياي حقيقت درد است
درد است كه ميزان عيار مرد است
اي خاك ره يار، عزيزش مي دار
اين طفل يتيم اشك، غم پرورد است
هست ميزان عبارت از معيار
پي تشخيص پايه و مقدار
تا بسنجند قدر اشيا را
صورتش مختلف بود ما را
ز اختلاف حقايق اعيان
وضع ميزان شود مناسب آن
در قيامت نهند ميزان را
سختن قدر و قيمت انسان را
تا بسنجد كم و زياد همه
عمل و علم و اعتقاد همه
روز بازار حشر، اين ميزان
نيست جز فرد كامل انسان
تا ازو مر تو را چه مايه رسد
در موالات او چه پايه رسد
قرب و بعد تو از طريقت او
عدم اقتفا به سيرت او
هست نقص وكمال ذات تو را
حسنات است و سيئات تو را
پس نبي و وصي در امّت خوبش
هست ميزان معدلت انديش
لاجَرَم گفته اند آلِ رَسول
محك امتحان رد و قبول
كه موازين معدلت ماييم
كاشف قدر و منزلت ماييم
اگر قرين دورانديشي شوي و عزم كني، مصيبت و سختي را ناچيز يابي و تاثير و زيانشان اندك سازي.نيز از همان راه هاست كه: آنچه از فرا رسيدن فنا داني، دل را نيز بياموز و نيز آنچه از بگذشتني كه سرنوشت است. چرا كه دنيا را حال يكسان نماند و هيچ مخلوقي را بقائي آشكارا نيست.
خداوندا مرا به نيازمندي به خودت بي نيازي ده. و به بي نيازي از خودت فقيرم مگردان.
آدميان چه فراوانند، نه اما چه اندكند! خداوند همي داند كه من ناصوابي نگفته ام.چرا كه هنگامي كه چشم باز همي كنم، بر بسياري همي افتد. اما براستي برآدمئي نيفتد.
طبيب درد بيدرمان كدامست
رفيق راه بيپايان كدامست
اگر عقلست پس ديوانگي چيست
وگر جانست پس جانان كدامست
چراغ عالم افروز مخلد
كه ني كفرست و ني ايمان كدامست
پر از درست بحر لايزالي
درونش گوهر انسان كدامست
غلامانه است اشياء را قباها
ميان بندگان سلطان كدامست
يكي جزو جهان خود بيمرض نيست
طبيب عشق را دكان كدامست
خرد عاجز شد اندر فكر عاجز
كه سركش كيست سرگردان كدامست
بت موزون به بتخانه بسي جست
كه موزونات را ميزان كدامست
چه قبله كردهاي اين گفت و گو را
طلب كن درس خاموشان كدامست
خواهي شرف مردم دانا باشد
عزت مطلب فروتني تا باشد
با صدر نشينان منشين كز ميزان
هر سنگ سبكتر است بالا باشد