فلك
ميشوم من داغ، هر كس را كه ميسوزد فلك
از چراغ ديگران غمخانهٔ من روشن است
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
ميشوم من داغ، هر كس را كه ميسوزد فلك
از چراغ ديگران غمخانهٔ من روشن است
فلك كينه گرا دوش به آهنگ جفا
همه شب پاي فرو هشت به كاشانهٔ ما
گفتم از بهر چكار آمدهاي گفت كه جور
گفتم از بهر چه تقصير بود گفت: وفا
ببندم شال و ميپوشم قدك را
بنازم گردش چرخ و فلك را
بگردم آب درياها سراسر
بشويم هر دو دست بي نمك را
خوش آن كه صلاي جام وحدت در داد
خاطر ز رياضي و طبيعي آزاد
در منطقهٔ فلك نزد دست خيال
در پاي عناصر، سر فكرت ننهاد
زين رنگ برآوردن بر فور فلك
خون شد دلم و نيافتم غور فلك
در جمله گزير نيست از جور فلك
تا رخت برون نبردي از دور فلك
اي دل ز فلك چرا نيوشي آزرم
هم بادم سرد ساز و با گريهٔ گرم
دلبر ز تو وز ناله كجا گردد نرم
آن را كه هزار ديده باشد بيشرم
يك در فلك از اميد من نگشايد
يك كار من از زمانه ميبرنايد
جان ميكاهد غم تو ميافزايد
در محنت من دگرچه ميدربايد