حيرت
كسي كه غير اين سوداش نبود
ز ذوق ماش ياد ماش نبود
مثال گوي در ميدان حيرت
دوان باشد اگر چه پاش نبود
وجودي كه نرست از سايه خوش
پناه سايه عنقاش نبود
نمايد آينه سيماي هر كس
ازيرا صورت و سيماش نبود
به روزي صد هزاران عيب و خوبي
بگويد آينه غوغاش نبود
ندارد آينه با زشت بغضي
هواي چهره زيباش نبود
دهاني زين شكر مجروح گردد
كه دندانهاي شكرخاش نبود
به پرهاي عجب دل برپريدي
وليك از دام او پرواش نبود
برو چون مه پي خورشيد ميكاه
كه بيكاهش جمال افزاش نبود
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]